شنبه, ۲۱ اسفند ۱۴۰۰، ۰۳:۰۹ ب.ظ عمریست که خو گرفته ام با غمِ دل دل را غم من باشد و من را غمِ دل انداخت مرا زمانه در دامن دَهر, تا اینکه مرا بَرَد به هر جا غمِ دل  , ...ادامه مطلب
بجُز رب ، کس نمی بخشد گناهم پناهِ من شده ، که بی پناهم اگر چه مُجرمم ، در دادگاهش ولی بخشیده ی آن دادگاهم شاعر معاصر : داوود جمش, ...ادامه مطلب
دلبری دارم که چون ماهِ شب است این دلِ عاشق به شوقش در تب است میبیرد هر شب ز چشمم خوابِ ناز نامِ این مَعشوقِ نازم کوکب است شاعر معاصر : داوود جمشیدیان ، متخ, ...ادامه مطلب
غزلی در وَصفِ رزمندگانِ دلیرِ اسلام در دورانِ دفاعِ مُقدس : رُخسارِ ظفر مندان ، نوری چو قمر دارد رازِ دلِ محبوبان ، صد رمزِ دگر دارد آن کس که شده عاشق ، از بهرِ خدایِ خود تا خِطه ی , ...ادامه مطلب
شبی بیتابِ دیدار تو گشتم طبیبا ! سخت بیمار تو گشتم به خوابِ زُلف مشکینَت که رفتم نخوابیدم ، که بیدار تو گشتم شاعر معاصر : داوود جمشیدیان ،, ...ادامه مطلب
ای ماهِ من کجایی ؟ با ما چه بیوفایی ! در خاطرم رَقَم خورد ، آن روزِ آشنایی در دامِ غم فِتادم ، بر دل غَمَت نهادی خَم کرد قامتم را ، آه از شبِ جدایی , ...ادامه مطلب
ای دل پریشانی چرا ، از من گریزانی چرا ؟ من عاشقی دیوانه ام ، این را نمیدانی چرا ؟ غمخوارِ غمهایِ تو ام ، با عشق همراهِ تو ام در این شبِ تنهایی ام ، با من نمی مانی چرا ؟ , ...ادامه مطلب
آنشب که مست بودم ، باده بدست بودم تو غرقِ عشق بودی ، من مستِ مست بودم غافل بُدَم ز معبود ، در آن هوایِ مستی عاصی بُدَم در آن دَم ، چون مَی پرست بودم , ...ادامه مطلب
بیچاره دلم ، باز هوایَش چو خزان است در مَعرضِ بادیست که هر لحظه وزان است سر در گِرُوِ وَصلِ رُخِ لیلیِ نازیست لب در عَطَشِ جُرعه ای از خونِ رزان است , ...ادامه مطلب
آمده ام تا جَبین ، را بِنهم به خاکت من عاشقم حسین, جان ، عاشقِ سینه چاکت از چشم من رُبودی هوش و حواس و خوابم معشوقه ام شدی تو ، قسم به نامِ پاکت , ...ادامه مطلب
دیشب رُخَت باز ، آمد به خوابم ناگه پریدم ، از خوابِ نابم اشکی روان شد ، از گونه هایم من بودم و تو ، اشک و عذابم شاعر معاصر : داوود جمشیدیان ، متخلص ب, ...ادامه مطلب